-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است دوری ما غافلان از قرب منزل بوده است
2 ما عبث در سینه دریا نفس را سوختیم گوهر مقصود در دامان ساحل بوده است
3 ما ز هجران ناله های خویش می پنداشتیم چون جرس فریاد ما از قرب محمل بوده است
4 ما عبث دل را به زیر آسمان می جسته ایم این سپند شوخ در بیرون محفل بوده است
5 داد از قید جهان زنجیر، آزادی مرا شاهراه کعبه مقصد سلاسل بوده است
6 تا دلم خون گشت، سیر چرخ بی پرگار شد سیر این پرگارها بر نقطه دل بوده است
7 تا گرفتم رخنه دل را، جهان تاریک شد روشنی این خانه را از رخنه دل بوده است
8 زیر مرهم می شناسد حال داغ ما که چیست هر که را آیینه پنهان در ته گل بوده است
9 چشم او صائب مرا از عقل و دین بیگانه کرد دوستی با می پرستان زهر قاتل بوده است