1 ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم می نهند از دوستی زنجیرها بر پای هم
2 صاف اگر باشد هوای بی غبار دوستی حال دل را می توان دریافت از سیمای هم
3 روزیش چون شیر آماده است در مهد زمین هرکه چون طفلان گذارد دست بر بالای هم
4 داغ آن دریانوردانم که چون زنجیر موج وقت شورش برنمی دارند سر از پای هم
5 در نظرها چون سفال و سنگ گردیدند خوار سخت رویان از شکست قیمت کالای هم
6 گرچه در پهلوی هم چون سبحه صد دانه اند صد بیابان در میان دارند از دلهای هم
7 از نمک تجدید زخم کهنه هم می کنند این نفاق آلودگان گردند اگر جویای هم
8 مایه افسوس را از جهل افزون می کنند ساده لوحانی که می دزدند از دنیای هم
9 صائب از تن پروران یاری طمع کردن خطاست اهل دل را نیست چون در عهد ما پروای هم