-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 زبان شکوه من چشم خونفشان من است چو طفل بسته زبان گریه ترجمان من است
2 مرا به حرف کجا روز حشر بگذارد؟ ز شرم حسن تو بندی که بر زبان من است
3 به داستان سر زلف کوتهی مرساد! که تا به کعبه مقصود نردبان من است
4 ز من بود سخن راست هر که می گوید خدنگ راست رو از خانه کمان من است
5 حذر نمی کنم از تیغ زهرداده سرو که طوق عشق چو قمری خط امان من است
6 به بال سایه پریدن ز کوته اندیشی است وگرنه بال هما فرش آستان من است
7 هما ز سایه من غوطه می خورد در نیش ز بس که نیش ملامت در استخوان من است
8 به اوج عرش سخن را رسانده ام صائب بلند نام شود هر که در زمان من است