-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دعوی بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد در میان چون نبود هیچ، سخن نتوان کرد
2 بس که تقریب پی آب شدن می جوید نگه گرم به آن سیب ذقن نتوان کرد
3 خلوتی نیست که خالی ز سخن چین باشد پیش آیینه درین عهد سخن نتوان کرد
4 ای که بر آتش گل داشته ای دست از دور خنده بر ناله مرغان چمن نتوان کرد
5 دعوی خون من و وعده دلدار یکی است که به افسون مه و سال کهن نتوان کرد
6 هر کجا خامه صائب بگشاید سر حرف سخن از خسرو (و) افکار (حسن) نتوان کرد