باده بی لعل لب دلبر نمی از صائب تبریزی غزل 6032

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن

1 باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن غوطه در دریای بی گوهر نمی باید زدن

2 با حیا نتوان ز لعل دلبران سیراب شد کوزه سربسته بر کوثر نمی باید زدن

3 نیست چین در کار آن پیشانی واکرده را صفحه آیینه را مسطر نمی باید زدن

4 رنج باریک آورد آمیزش سیمین بران سر برون چون رشته از گوهر نمی باید زدن

5 رخنه ای زندان گردون را به جز تسلیم نیست در قفس بیهوده بال و پر نمی باید زدن

6 خواب آسایش گرانسنگ است خون مرده را بر رگ این غافلان نشتر نمی باید زدن

7 تا به آن خشک چون آیینه بتوان ساختن قطره در ظلمت چو اسکندر نمی باید زدن

8 زردرویی می کند یکسان به خاک تیره ات حلقه چون خورشید بر هر در نمی باید زدن

9 تشنه چشمان آب و رنگ از لعل، صائب می برند در حضور زاهدان ساغر نمی باید زدن

عکس نوشته
کامنت
comment