-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل چون آینه را تار نمی باید کرد پشت بر دولت دیدار نمی باید کرد
2 عارفی را که پر و بال فلک جولان نیست سیر در کوچه و بازار نمی باید کرد
3 می رود زود برون از ته پا کرسی دار تکیه بر دولت بیدار نمی باید کرد
4 تا توان بود خمش، چون قلم از بی مغزی سر خود در سر گفتار نمی باید کرد
5 می رسد نامه سر بسته در اینجا به جواب درد دل پیش حق اظهار نمی باید کرد
6 نقطه در سیر و سکون تابع رمال بود شکوه از ثابت و سیار نمی باید کرد
7 هرکه بر خود نکند رحم، بر او رحم جفاست باده تکلیف به هشیار نمی باید کرد
8 از در حق به در خلق مبر حاجت خود شکوه از یار به اغیار نمی باید کرد
9 از تهی مغز طمع بند زبان نتوان داشت خامه را محرم اسرار نمی باید کرد
10 رتبه حسن یکی صد شود از دیده پاک منع آیینه ز دیدار نمی باید کرد
11 مرکز دایره عیش ثبات قدم است سیر بی نقطه چو پرگار نمی باید کرد
12 ذکر خالص بود از بند علایق رستن رشته سبحه ز زنار نمی باید کرد
13 تا دو لب تیغ دو دم می شود از خاموشی دهن زخم ز گفتار نمی باید کرد
14 مکن آن روی عرقناک ز عاشق پنهان ظلم بر تشنه دیدار نمی باید کرد
15 صائب از آب شود آتش سرکش مغلوب جنگ با مردم هموار نمی باید کرد