- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل میتپد مگر خبر یار میرسد جان در تردد است که دلدار میرسد
2 از چشمخانهٔ رخت برون میبرد غبار گویا که بوی پیرهن یار میرسد
3 ای باغبان ز باغ برون رو که وصل گل یک روز هم به مرغ گرفتار میرسد
4 چون درد من رسد به دوا کز هجوم شوق دل میرود ز دست چو دلدار میرسد
5 با خاکسار خویش چنین سرگردان مباش از آفتاب فیض به دیوار میرسد
6 شبزندهدار باش که شبنم به آفتاب از آبروی دیده بیدار میرسد
7 رزق آنچنان خوش است که شیرین فتد به دست زهرست روزیی که به یکبار میرسد
8 جانی که میبرد دل ما از قساوت است اینجا به داد آینه زنگار میرسد
9 از کار من گره نگشوده است هیچ کس گاهی به داد آبلهام خار میرسد
10 مستان ز فیل مست محابا نمیکنند زور فلک به مردم هشیار میرسد
11 خواهد رسید رتبه صائب به مولوی گر مولوی به رتبه عطار میرسد