1 خط سر از خال لب جانانه می آرد برون حسن گیرا دام را از دانه می آرد برون
2 چون زلیخا، ماه مصر من به جان بی نفس صورت دیوار را از خانه می آرد برون
3 می کند عاقل مرا هم گفتگوی ناصحان خواب اگر از دیده ها افسانه می آرد برون
4 شیشه نازکدل من در شکستن، سنگ را آه گرم از سینه بی تابانه می آرد برون
5 دل به رغبت چون گهر در رشته جان می کشد هر گره کز زلف و کاکل شانه می آرد برون
6 کیست دیگر در دل من گرم سازد جای خویش؟ سیل بال و پر درین ویرانه می آرد برون
7 می دهد بر باد اوراق حواس خویش را هر که را کسب هوا از خانه می آرد برون
8 ماهیان را صائب از دریا به خشکی می کشد میکشان را هر که از میخانه می آرد برون
دیدگاهها **