1 مدار چشم مروت ز خضر و احسانش که سر به مهر حباب است آب حیوانش
2 به آب میبرد و تشنه باز میآرد هزار تشنهجگر را چه زنخدانش
3 بنای عمر مسیح و خضر به آب رسید هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش
4 ز گرد خوان فلک دست حرص کوته دار که سنگریزه منت سرشته بانانش
5 گشادهروی بود در حریم دیده مور دلی که وسعت مشرب بود بیابانش