- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به زنجیر تعلق خلق را دست قضا بندد چو صیادی که صید کشتنی را دست و پا بندد
2 شکار لنگ می جویند صیادان کم فرصت همیشه پای خواب آلود را غفلت حنا بندد
3 نگردد توتیا در زیر دیوار گرانجانی چو برگ کاه هر کس خویش را بر کهربا بندد
4 قضا چون سایه از دنباله اعمال می آید گناه لغزش خود را چرا کس بر قضا بندد؟
5 قضا را دست پیچ خود کند در کجروی نادان گناه خویشتن را کور دایم بر عصا بندد
6 درین میخانه هر کس در دل خم راه می جوید همان بهتر که چون ساغر لب از چون و چرا بندد
7 به زهد خشک نتوان عشق را مغلوب خود کردن چگونه دست آتش را کسی با بوریا بندد؟
8 اگر از طعنه عاجزکشی صائب نیندیشد به آه گرم دست کهکشان را بر قفا بندد