-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم پر خون، صدف گوهر یکدانه اوست دل هر کس که شود زیر و زبر خانه اوست
2 لیلی وحشی ما را نبود خلوت خاص روز هر کس که سیه گشت، سیه خانه اوست
3 هر دل خسته که خون می چکد از فریادش می توان یافت که ناقوس صنمخانه اوست
4 بر لب هر که بود مهر خموشی جاوید بوسه زن از سر اخلاص، که پیمانه اوست
5 این پریشان سفرانی که درین بادیه اند همه را روی توجه به در خانه اوست
6 حرف آن سلسله زلف، مسلسل بادا! که شب هستی ما زنده به افسانه اوست
7 آن که سجاده اش از سینه بی کینه ماست دل صد پاره ما سبحه صد دانه اوست
8 هر چراغی نکند دیده ما را روشن ما و آن شمع که نه دایره و پروانه اوست
9 هیچ کس گرد دل ما نتواند گردید کاین شکاری است که در پنجه شیرانه اوست
10 دام او می کند آزاد ز غم ها دل را سیر چشمی ز دو عالم، اثر دانه اوست
11 این کهن قصر که پشت سر طوفان دیده است بی قرار از اثر جلوه مستانه اوست
12 چاره دردسر هستی ناقص صائب گر ز من می شنوی، صندل بتخانه اوست
13 آشنایی که ز من دور نگردد صائب در خرابات جهان معنی بیگانه اوست