1 سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است خضری که به آدم ندهد آب همین است
2 شوخی که به یک جلوه مستانه جهان را داده است به سیلاب می ناب همین است
3 سیلاب خرامی که فکنده است ز رفتار در کوه گران رعشه سیماب همین است
4 ماهی که نموده است ز رخسار شفق رنگ خون در دل خورشید جهانتاب همین است
5 بحری که ز رخسار گهر گرد یتیمی شسته است به رخساره چون آب همین است
6 آن فتنه ایام که در پرده شبها آورده شبیخون به سر خواب همین است
7 آن دشمن ایمان که ز رخسار چو قندیل آتش زده در سینه محراب همین است
8 آن گوهر شهوار که دریای گهر را در گوش کشد حلقه گرداب همین است
9 خورشید عذاری که ازو سوخته صائب خون در جگر لاله سیراب همین است