-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا که تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا
2 منم آن داغ که از صبح ازل پرورده است در سراپرده دل، عشق جوانمرد مرا
3 تلخی مرگ به کامم می لب شیرین است بس که کرده است جهان حادثه پرورد مرا
4 نیست اندیشه ام از خواب عدم، می ترسم که فراموش شود چاشنی درد مرا
5 عرق غیرت پیشانی خورشیدم من نفس صبح قیامت نکند سرد مرا
6 در بیابان توکل منم آن خار یتیم که به صد خون جگر آبله پرورد مرا
7 گر چو خورشید به خود تیغ زنم معذورم طرفی نیست درین عالم نامرد مرا
8 گل نچیدم به امید ثمر از یار و فلک بازیی کرد که از هر دو برآورد مرا
9 بود هر ذره من در کف بادی صائب سالها گشت فلک تا به هم آورد مرا