1 که راست تاب شکرخندههای پنهانش ؟ که شور حشر بود گرده نمکدانش
2 ز خون صید حرم کعبه داغ لاله شده است هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش
3 ازین صید جهان به جهان دگر رساند مرا خوشا سری که دود پیش پیش چوگانش
4 به حلقه سر زلف تو چشم بد مرساد! که آفتاب بود روزن شبستانش
5 به پاکدامنی از قید عشق نتوان رست که چشم بر رخ یوسف گشوده زندانش
6 چه عارض است که در آفتاب زرد خزان بهار میچکد از خط همچو ریحانش
7 به داغ العطشم سوخته است سنگدلی که نیست ریگ روان تشنه در بیابانش
8 ز جبهه عرق شرم میتوان دانست که سر به مهر حباب است آب حیوانش
9 کدام نامه صائب نگشت طی چون صبح که آفتاب نگردید مهر عنوانش