عشاق را خرام تو از خویش از صائب تبریزی غزل 4046

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

عشاق را خرام تو از خویش می برد

1 عشاق را خرام تو از خویش می برد سیل بهار هر چه کند پیش می برد

2 هر کس که بی رفیق موافق سفر کند با خود هزار قافله تشویش می برد

3 از بوته گداز زر پاک را چه نقص از نیکوان چه صرفه بد اندیش می برد

4 دست از کرم مدار که از خوان پرنعیم رزق تو لقمه ای است که درویش می برد

5 از زخم تیغ غوطه به خون بیشتر زند هر کس ستمگرست ستم بیش می برد

6 آن را که تازیانه ز رگهای گردن است هر دعوی غلط که کند پیش می برد

7 بگذر ز جمع مال که زنبور بی نصیب با خویشتن ز شان عسل نیش می برد

8 کج نیز راست می شود از قرب راستان صائب اگر ز تیر کجی کیش می برد

عکس نوشته
کامنت
comment