-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تاب در ناف غزالان ختن افتاده است زان گره کز زلف او در کار من افتاده است
2 هر که دارد فکر یوسف، گر چه در کنعان بود مست در آغوش بوی پیرهن افتاده است
3 دست گستاخی ندارد خار شرم آلود من گل مکرر مست در آغوش من افتاده است
4 از نوای بلبلان امروز آتش می چکد چشم گستاخ که بر روی چمن افتاده است؟
5 آب می گردد به چشم حلقه بیرون در زان فروغی کز رخش در انجمن افتاده است
6 غیرت آن لعل میگون و عقیق آبدار همچو اخگر در گریبان یمن افتاده است
7 زیر تیغش جای باشد چون ز بند آزاد شد چون قلم هر کس که او عاشق سخن افتاده است
8 از نواهای غریب صائب آتش نفس می توان دانست در فکر وطن افتاده است