زهی ز صافی چشم تو چشم جان از صائب تبریزی غزل 6311

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن

1 زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن نسیم پیش خرام تو بوی پیراهن

2 ازان همیشه تر و تازه است سنبل زلف که بی حجاب کند با تو دست در گردن

3 ز خاک، دست و گریبان به سرو برخیزد به خاک هر که شود قامت تو سایه فکن

4 ز برگ لاله این باغ سرسری مگذر که لیلیی سر مجنون نهاده در دامن

5 تو کیستی که کنی سر برهنه همچو حباب در آن فضا که نگردد محیط بی جوشن

6 به اینقدر که ز دل بر سر زبان آمد چو آفتاب به گرد جهان دوید سخن

7 سف رساند خضر را به چشمه حیوان به مهر، چشم مسیحا شد از سفر روشن

8 نبرد زنگ ز آیینه دل یعقوب نسیم مصر سفر تا نکرد از مسکن

9 جواب آن غزل است این صائب مولوی که او چو آینه هم ناطق است و هم الکن

عکس نوشته
کامنت
comment