آن‌چنان کز رفتنِ گل، خار می‌مانَد به جا از صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

آن‌چنان کز رفتنِ گل، خار می‌مانَد به جا

1 آن‌چنان کز رفتنِ گل، خار می‌مانَد به جا از جوانی حسرتِ بسیار می‌مانَد به جا

2 آهِ افسوس و سرشکِ گرم و داغِ حسرت است آن‌چه از عمرِ سبک‌رفتار می‌مانَد به جا

3 نیست غیر از رشتهٔ طولِ اَمَل چون عنکبوت آن‌چه از ما بر در و دیوار می‌مانَد به جا

4 کام‌جویی غیرِ ناکامی ندارد حاصلی در کفِ گل‌چین ز گلشن خار می‌مانَد به جا

5 رنگ و بوی عاریت پا در رکابِ رحلت است خارخاری در دل از گل‌زار می‌مانَد به جا

6 جسمِ خاکی مانعِ عمرِ سبک‌رفتار نیست پیش این سیلاب کِی دیوار می‌مانَد به جا

7 غافل است آن‌کز حیاتِ رفته می‌جویَد اثر نقشِ پا کِی زان سبک‌رفتار می‌مانَد به جا

8 هیچ کار از سعیِ ما چون کوه‌کن صورت نبست وقتِ آن‌کس خوش کزو آثار می‌مانَد به جا

9 زنگِ افسوسی به دستِ خواجه هنگامِ رَحیل از شمارِ دِرهم و دینار می‌مانَد به جا

10 نیست از کردار، ما بی‌حاصلان را بهره‌ای چون قلم از ما همین گفتار می‌مانَد به جا

11 ظالمان را مهلت از مظلوم چرخ افزون دهد بیش‌تر از مور این‌جا مار می‌مانَد به جا

12 سینهٔ ناصاف در مِی‌خانه نتوان یافتن نیست هرجا صیقلی، زنگار می‌مانَد به جا

13 می‌کِشد حرف از لبِ ساغر مِیِ پرزورِ عشق در دلِ عاشق کجا اسرار می‌مانَد به جا

14 عیشِ شیرین را بوَد در چاشنیْ صد چشمِ شور برگ، صائب بیش‌تر از بار می‌مانَد به جا

عکس نوشته