1 کند گر تموج هیولای اولی تلاطم نماید مزاج از طبایع
2 و راز نفس کل عقل کلی شکیبد بر افتد زاوتاد رسم صنایع
3 سپهر ملاعب بساط مزور چو برجنبد، افراد گردند ضایع
1 الا یا مشعبد شمال معنبر بخار بخوری تو، یا گرد عنبر؟
2 نه روحی، ولیکن چو روحی مصفا نه نوری، ولیکن چو نوری منور
1 نوری ز جمال خود بروزن فگنم برقی ز وصال خود بخرمن فگنم
2 من خار ره تو و خس باغ توام در هم فگنم، زود بگلخن فگنم
1 مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود