1 بسکه بخشد کف تو دروگهر بحر شرمنده گشته و فاوا
1 الا یا مشعبد شمال معنبر بخار بخوری تو، یا گرد عنبر؟
2 نه روحی، ولیکن چو روحی مصفا نه نوری، ولیکن چو نوری منور
1 زهی دولت! زهی ملکت! زهی همت! زهی سلطان! زهی حشمت! زهی نعمت! زهی قدرت! زهی امکان!
2 سپاس آنرا که توفیقش موافق گشت با دولت بتابید چنین دولت، باقبال چنین سلطان
1 خط تو، که چون مشک شد از خامه حسن طغرای ملاحتست و سر نامه حسن
2 خورشید، کزوست گرم هنگامه حسن در نیل زد از رشک رخت جامه حسن