1 ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
2 هر سر مویم چو سوزن رخنهای دارد ز غم مشرق آه است چون مجمر سراسر سینهام
3 گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری ناخن شیر از جگرها میدماند کینهام
4 لالهزاری در جگر دارم ز زخم مشکسود میچکد چون نافه خون از خرقه پشمینهام
5 حرف مهر از دشمن خونخوار باور میکنم داغ دارد صبح را در سادهلوحی سینهام
6 سینهام از پرتو داغ است روشن اینچنین از فروغ این گهر فانوس شد گنجینهام
7 بس که دارم بر جگر سوراخها از نیش خلق سُفته میآید برون گوهر ز بحر سینهام
8 تا گذشتم همچو صائب از می لعلی قبا چون ردای زاهدان در مجلس می پینهام
دیدگاهها **