- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاقوت با لب تودم از رنگ می زند این خون گرفته بین که چه بر سنگ می زند
2 مرغی که آگه است زتعجیل نو بهار در تنگنای بیضه بر آهنگ می زند
3 هر چند مازعجز درصلح می زنیم آن از خدا نترس درجنگ می زند
4 از روی تازه اش گل بی خار می کنم خاری اگر به دامن من چنگ می زند
5 روی شکفته از سخن سخت ایمن است کی بر در گشاده کسی سنگ می زند
6 چون شعله می شود پروبال نگاه من خارم به چشم اگر خط شبرنگ می زند
7 خط صلح داد شعله وخاشاک را به هم آن سنگدل هنوز در جنگ می زند
8 سودا ز بس چو شیشه مراخشک کرده است بر پهلویم تپیدن دل سنگ می زند
9 خواهد کشید اشک ندامت ازو گلاب آن گل که خنده بر من دلتنگ می زند
10 در عالمی که خوردن خون است بیغمی صائب چو بیغمان می گلرنگ می زند