1 جگر پاره اگر مایده خوانم شد چشم شور فلک سفله نمکدانم شد
2 تنگدل داشت پریشانی پرواز مرا غنچه گشتم، قفس تنگ گلستانم شد
3 دست شستم ز جهان، آب حیاتم گردید پا نهادم به هوا، تخت سلیمانم شد
4 تا درین عالم پرشور نظر کردم باز تخته مشق دو صد خواب پریشانم شد
5 خامشی از سگ گیرنده کمینگاه بلاست نیستم ایمن اگر نفس به فرمانم شد
6 از خودی بود به من دامن صحرا زندان رفتم از خویش برون، شهر بیابانم شد
7 رود نیلم به مکافات عزیزی بخشید چهره نیلی اگر از سیلی اخوانم شد
8 کرد از تهمت اگر مصر غبار آلودم دامن پاک، کلید در زندانم شد
9 صائب از خامه من سنبل تر می ریزد تا دل آشفته آن زلف پریشانم شد
دیدگاهها **