- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد پیری را جوانی می کند درمان و بس آه کاین درمان نباشد در دکان هیچ کس
2 در بیابان طلب چون گردباد از ضعف تن گرد می خیزد زمن تا راست می سازم نفس
3 از فغان و ناله خود دربیابان طلب حاصلی غیر از غبار دل ندارم چون جرس
4 عندلیب دوربینی کز خزان داردخبر دربهاران بر نمی آرد سر از کنج قفس
5 حرص رابسیاری نعمت نسازد سیر چشم می زند درشکرستان دست خود بر سر مگس
6 دل چو روشن شد کند کوتاه دست نفس را پرتو مهتاب با دزدان کند کار عسس
7 تازه رو را درنظرها اعتبار دیگرست صرف می گردد به عزت میوه های پیشرس
8 حرص از آب و علف سیری نمی داند که چیست اشتهای شعله را هرگز نسوزد خارو خس
9 نفس چون مطلق عنان گردید طغیان می کند این سگ دیوانه راکوتاه کن صائب مرس