-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگار نوخطی رام نگاه صید بندم شد عجب آهوی مشکینی گرفتار کمندم شد
2 دم عیسی کند کار دم شمشیر با جانم گوارا بس که درد او به جان دردمندم شد
3 من آن آتش نوا مرغم که در هر دامی افتادم به دفع دیده بد دانه اش یکسر سپندم شد
4 درین مدت که چون آب روان در پایش افتادم چه غیر از بار دل حاصل از ان سرو بلندم شد؟
5 منم آن غنچه دلگیر باغ آفرینش را که خواب نرگس مخمور تلخ از زهر خندم شد
6 تلاش چاه بیش از جاه دارم چون مه کنعان که از افتادگیها پایه عزت بلندم شد
7 زهربندی به آن پیمان گسل افزود پیوندم زتیغ او جدا هر چند صائب بندبندم شد