-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 هزار حیف که دوران خط یار گذشت شکست رنگ گل و حسن نوبهار گذشت
2 چنان سیاهی خط تنگ کرد دایره را که حسن، همچو نسیم از بنفشه زار گذشت
3 حذر ز سایه مژگان خویشتن می کرد ز جوش خط چه بر آن آتشین عذار گذشت
4 تو وعده می دهی و حسن بر جناح سفر تو روز می گذرانی و روزگار گذشت
5 گهر به چشم صدف در کمین ریختن است مگر حدیثی ازان در شاهوار گذشت؟
6 در آتشم چون گل از برگ خود، خوشا سر دار که نوبهار و خزانش به یک قرار گذشت
7 غبار خاطر ازین بیشتر نمی باشد که از خرابه من سیل باوقار گذشت
8 چه سود لوح مزارم ز خشت خم کردن؟ مرا که عمر به خمیازه و خمار گذشت
9 ز روزگار جوانی خبر چه می پرسی؟ چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت
10 یکی است مرتبه صدر و آستان پیشش کسی که همچو تو صائب ز اعتبار گذشت