- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هلاک جلوه برق است آشیانه من بغل چو موج گشاید به سیل خانه من
2 خراب حالی ازین بیشتر نمی باشد که جغد خانه جدا می کند ز خانه من
3 سیاه مستی من رنگ بست افتاده است خمار صبح ندارد می شبانه من
4 ز بس گزیده ز دلگیری وطن شده ام زبان مار بود خار آشیانه من
5 روانی سخن من ز هم خیالان نیست ز موج خویش چو دریاست تازیانه من
6 چراغ دولت ابر بهار روشن باد! که چون صدف ز گهر ساخت آب و دانه من
7 به ابر قطره دهم سیل در عوض گیرم ز خرج، بیش چو دریا شود خزانه من
8 مرا ز خاک به اندک توجهی بردار چو تیر کج مگذر راست از نشانه من
9 ز گریه ای که مرا در گلو گره گردد سپهر سفله کند کم ز آب و دانه من
10 گرفته بود جهان را فسردگی صائب دماغ خشک جهان تر شد از ترانه من