- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از شرم، حرص دلبری افزود ناز را کز دوختن گرسنه شود چشم، باز را
2 دارم امید آن که شود طبل بازگشت آواز دل تپیدنم آن شاهباز را
3 فریاد عندلیب ز گل شد یکی هزار بی پرده کرد، پرده بسیار، ساز را
4 از های های گریه من، چون صدای آب خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را
5 آهن دلان به عجز ملایم نمی شوند از اشک شمع دل نشود نرم، گاز را
6 دلهای بی نیاز نیندیشد از زیان پروای نقش کم نبود پاکباز را
7 گردد قبول خلق، حجاب قبول حق پوشیده کن ز دیده مردم نماز را
8 خامش نشین چو شمع که لازم فتاده است کوتاهی حیات، زبان دراز را
9 فرمان پذیر باش که از راه بندگی محمود شد ز حلقه به گوشان ایاز را
10 در محفلی که نیست می ناب، عارفان از زاهدان خشک شمارند ساز را
11 منعم مکن ز پرورش خویش چون هلال کافکنده ام چو مه به تمامی گداز را
12 سر می رود به باد ز افشای راز عشق صائب نهفته دار گهرهای راز را