1 ناله ما سینه چاک از سینه می آید برون گوهر ما سفته از گنجینه می آید برون
2 ناز او با من بود از دیده حیران که حسن سر گران از خانه آیینه می آید برون
3 کنج عزلت را غنیمت دان که می ریزد ز هم مشک تا از خرقه پشمینه می آید برون
4 در نمی گیرد فسون در مار چون شد اژدها مشکل از دل کینه دیرینه می آید برون
5 صائب از دل می رود بیرون خیال خط او ریشه جوهر گر از آیینه می آید برون
دیدگاهها **