مست ما امروز نقش تازه از صائب تبریزی غزل 2403

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد

1 مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد شیشه می را به طاق ابروی محراب زد

2 چون بر آرم سر میان خاک و خون غلتیدگان؟ بال من سیلی به روی خنجر قصاب زد

3 صبح بیداری ندارد در پی این خواب گران ورنه طوفان بارها بر روی بختم آب زد

4 چون صدف در دامن خود گوهر مقصود یافت هر که گرد خویش دوری چند چون گرداب زد

5 خضر و سیر ظلمت و آب حیات افسانه است تازه شد هر کس شراب کهنه در مهتاب زد

6 نیست راه خار در پیراهن عریان تنی شعله آفت سر از خاکستر سنجاب زد

7 شعله خوی تو دست آورد بیرون ز آستین سیلی بیطاقتی بر چهره سیماب زد

8 صائب از بس ساده لوحی بر خیال عارضش بوسه‌ها از دور امشب بر رخ مهتاب زد

عکس نوشته
کامنت
comment