- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود بر هر دری که روی نهادیم بسته بود
2 قسمت نگر که طوطی بی طالع مرا روی سخن به آینه زنگ بسته بود
3 قحط سخن نداشت مرا از سخن خموش این رشته از گرانی گوهر گسسته بود
4 بخت سیاه پرده چشم حسود شد این جغد در خرابه ماپی خجسته بود
5 دلها از آن مسخر من شد که همچو زلف پرواز من همیشه به بال شکسته بود
6 دیوار شد میان من وآتش جحیم گرد خجالتی که به رویم نشسته بود
7 روزی که بود دل ز کمر بستگان تو از کهکشان سپهر میان رانبسته بود
8 صائب نباخت لنگر صبر از جفای چرخ چون کوه زیر تیغ به تمکین نشسته بود