-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟
2 حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه مهر تابان را همان پرتو سپرداری کند
3 می تراود بوسه زان لبهای نو خط بی طلب میوه چون شد پخته، ممکن نیست خودداری کند
4 چون هدف در پیش ابروی تو اندازد سپر ماه نو صد سال اگر مشق کمانداری کند
5 ایمنی خواهی، سبک کن کشتی خود را که کف پنجه با دریای خونخوار از سبکباری کند
6 نیست پروا سیل بی زنهار را از کوچه بند آستین چون گریه ما را عنانداری کند؟
7 جان کند در تن زآب خضر خون مرده را چشم پر خون آنچه از شب صرف بیداری کند
8 سرگرانی با فرودستان زنقص گوهرست گوهر غلطان میسر نیست خودداری کند
9 می تواند ساخت از دست سلیمان پایتخت مور ما صائب اگر بخت سخن یاری کند