- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی شکفته شاهد جان فسرده است آواز خنده شیون دلهای مرده است
2 دخل تو گر چه جز نفسی چند بیش نیست خرجت ز کیسه نفس ناشمرده است
3 چون غنچه این بساط که بر خویش چیده ای تا می کشی نفس همه را باد برده است
4 سیلاب را ز سایه زمین گیر می کند کوه غمی که در دل من پا فشرده است
5 صائب چو موج از خطر بحر ایمن است هر کس عنان به دست توکل سپرده است