1 بر من مریز اشک ترحم به زیر خاک آن دانه نیستم که شوم گم به زیر خاک
2 از دل به مرگ شورمحبت نمی رود جوش نشاط می زند این خم به زیر خاک
3 سر سبزی بهار نیرزد به برگریز خوش وقت دانه ای که شود گم به زیر خاک
4 دامان خاک کلبه بزار گشته است مانده است بس که دامن مردم به زیر خاک
5 درروی خاک گرسنه ای رابگیردست ازخنده لب مبند چو گندم به زیر خاک
6 چون سرمه خوردگان نفس خاک تیره است شد سرمه بس که دیده مردم به زیر خاک
7 گل می کند زباده گلرنگ زهر خصم چون دربهار ماند گژدم به زیر خاک ؟
8 ازدانه های آبله صائب سبکروان چون مور می کنند تنعم به زیر خاک
دیدگاهها **