-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار ناوک دلدوز را آسودگی در کیش نیست
2 گرچه از زخم زبان صائب نیاسودیم ما شکر کز تیغ زبان ما دل کس ریش نیست
3 در دل بی آرزو راه غم و تشویق نیست در جهان بی نیازی هیچ کس درویش نیست
4 از گرانجانی تو در بند علایق مانده ای پیش آتش این نیستان کوچه راهی بیش نیست
5 از بلاها می کند ترک خودی ایمن ترا لشگر بیگانه ای ملک ترا چون خویش نیست
6 می کند تر نان خشک خود به خوناب جگر نعمت الوان اگر بر سفره درویش نیست
7 روزی ممسک ز جمع مال، تشویش است و بس آنچه می ماند به زنبور از عسل جز نیش نیست