آه مظلومان برون آید ز از صائب تبریزی غزل 1283

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار

1 آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار ناوک دلدوز را آسودگی در کیش نیست

2 گرچه از زخم زبان صائب نیاسودیم ما شکر کز تیغ زبان ما دل کس ریش نیست

3 در دل بی آرزو راه غم و تشویق نیست در جهان بی نیازی هیچ کس درویش نیست

4 از گرانجانی تو در بند علایق مانده ای پیش آتش این نیستان کوچه راهی بیش نیست

5 از بلاها می کند ترک خودی ایمن ترا لشگر بیگانه ای ملک ترا چون خویش نیست

6 می کند تر نان خشک خود به خوناب جگر نعمت الوان اگر بر سفره درویش نیست

7 روزی ممسک ز جمع مال، تشویش است و بس آنچه می ماند به زنبور از عسل جز نیش نیست

عکس نوشته
کامنت
comment