- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را می شود روشن ز خاکستر سواد آیینه را
2 گر می روشن کند از مشرق مینا طلوع صبح شنبه می توان کردن شب آدینه را
3 می توان در سینه روشن ضمیران روی دید آب می سازد فروغ این گهر گنجینه را
4 زندگانی با فشار قبر کردن مشکل است پاک کن از صفحه خاطر غبار کینه را
5 دیده آیینه را جوهر بود موی زیاد پاک کن چون صوفیان از علم رسمی سینه را
6 با بصیرت، چشم ظاهربین نمی آید به کار روزنی حاجت نباشد خانه آیینه را
7 چون زره زیر قبا، پوشیده از مردم کنند موشکافان طریقت خرقه پشمینه را
8 خرقه پوشی، بر دو عالم آستین افشاندن است چون گدایان رقعه حاجت مکن هر پینه را
9 در غم فردا سرآمد شادی امروز ما یاد شنبه تلخ بر طفلان کند آدینه را
10 نیست صائب علم رسمی سینه صافان را به کار می کند مغشوش، جوهر صفحه آیینه را