-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز بر نسیم از جوش گل جای نفس راتنگ ساز
2 می رسد روزی که بر بالینت آید آفتاب همچو شبنم سعی کن آیینه را بی زنگ ساز
3 از تماشای تو دلهای اسیران آب شد بعد ازین آیینه خود از دل چون سنگ ساز
4 چون میسرنیست قانون فلک را گوشمال این نوای تلخ را از پنبه سیر آهنگ ساز
5 پاکدامانی میسر نیست بی خون جگر تا به بیرنگی رسی یک چند با نیرنگ ساز
6 یوسف از زندان قدم بر مسند عزت گذاشت چند روزی مصلحت رابا جهان تنگ ساز
7 گر نداری ظرف خون خوردن درین بستان چو گل زین شراب لعل دست و دامنی گلرنگ ساز
8 تا چو شبنم از دامان گلها برخوری گریه خود را درین بستانسرا بیرنگ ساز