1 حال خود چون به تو ای غنچه دهن عرض کنم؟ به زبانی که ندارم چه سخن عرض کنم؟
2 چون بغیر از تو سخن را نبود دادرسی سخن خود به که از اهل سخن عرض کنم؟
3 درد خود را زمسیحا نتوان داشت نهان سرتویی، درد سر خود به که من عرض کنم؟
4 سخن بوسه که جنگ است گل پیشرسش به چه امید من ای غنچه دهن عرض کنم؟
5 آرزویی که گره در دل گستاخ من است ادب این است که با تیغ و کفن عرض کنم
6 مومیایی ز دل سنگ برون می آید شکوه خود به که ای عهدشکن عرض کنم؟
7 محرم راز چو در دایره امکان نیست رخصتم ده که به آن چاه ذقن عرض کنم
8 گر به طومار شکایت نتوانی پرداخت آنقدر باش که من یک دو سخن عرض کنم
9 گل نفس سوخته از شاخ برآید صائب گر تهیدستی خود را به چمن عرض کنم