- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد سیه مست است دولت، تا کجا خیزد کجا افتد
2 ید بیضاست باد صبح را در غنچه وا کردن نماند در گره کاری که با دست دعا افتد
3 زخارستان دنیا دامن خود جمع چون سازد؟ تن زاری که در ششدر زنقش بوریا افتد
4 مگس را شوق شکر می شود از زهر چشم افزون زراندن خیره تر گردد گدا چون بی حیا افتد
5 نمی باشد فراغ بال جز در ساده لوحیها که مرغ دوربین از سایه خود در بلا افتد
6 چه خونها می کند در دل نگه را روی گلرنگش چرا با آشنایان کس چنین ناآشنا افتد؟
7 سیه گردید عالم در نظر یعقوب را صائب مبادا از عزیزان هیچ کس یارب جدا افتد