دلگیر نیست از تن، جانهای از صائب تبریزی غزل 6638

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته

1 دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته

2 آن را که هست شرمی خون خوردن است کارش جز دل غذا ندارد شهباز چشم بسته

3 مشکل ز پا نشیند تا دامن قیامت آن را که از ره عشق خاری به پا نشسته

4 از حرف سخت باشند فارغ گشاده رویان از زخم سنگ باشد ایمن در نبسته

5 مژگان من نشد خشک تا شد جدا ز رویت گوهر نمی شود بند در رشته گسسته

6 تا ممکن است زنهار لب را به خنده مگشا کز راه هرزه خندی است پرخون دهان پسته

7 حسنت به زلف پرچین تسخیر ملک دل کرد فتح چنین که کرده است با لشکر شکسته؟

8 دست سبوی می را از دست چون گذاریم؟ از بحر غم برآورد ما را به دست بسته

9 این آن غزل که صائب آخوند محتشم گفت دل بردن به این رنگ کاری است دست بسته

عکس نوشته
کامنت
comment