-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته
2 آن را که هست شرمی خون خوردن است کارش جز دل غذا ندارد شهباز چشم بسته
3 مشکل ز پا نشیند تا دامن قیامت آن را که از ره عشق خاری به پا نشسته
4 از حرف سخت باشند فارغ گشاده رویان از زخم سنگ باشد ایمن در نبسته
5 مژگان من نشد خشک تا شد جدا ز رویت گوهر نمی شود بند در رشته گسسته
6 تا ممکن است زنهار لب را به خنده مگشا کز راه هرزه خندی است پرخون دهان پسته
7 حسنت به زلف پرچین تسخیر ملک دل کرد فتح چنین که کرده است با لشکر شکسته؟
8 دست سبوی می را از دست چون گذاریم؟ از بحر غم برآورد ما را به دست بسته
9 این آن غزل که صائب آخوند محتشم گفت دل بردن به این رنگ کاری است دست بسته