نه کفر شناسد دل حیران و از صائب تبریزی غزل 814

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را

1 نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را

2 هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست زنهار ز سر باز مکن چین جبین را

3 چشم تو به دل فرصت نظاره نبخشد این صید ز صیاد گرفته است کمین را

4 هر جا لب لعل تو به گفتار درآید در آب گهر غوطه دهد مغز زمین را

5 آخر که ترا گفت که از خانه خرابان تنها کنی آباد همین خانه زین را؟

6 آسوده بود عشق ز بی تابی عاشق از زلزله خاک چه غم چرخ برین را؟

7 مگذار به لعل تو فتد چشم هوسناک کاین ابر بود ریگ روان آب نگین را

8 می ترسم ازان چشم سیه مست که آخر از راه برد صائب سجاده نشین را

عکس نوشته
کامنت
comment