- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غم من عالم بیدرد را غمخواره می سازد مسیحا را علاج درد من بیچاره می سازد
2 همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد
3 چرا بر کوه پشت خویش چون فرهاد نگذارد؟ سبکدستی که صد شیرین زسنگ خاره می سازد
4 زهر کس نامه ای آید، زند چون شاخ گل بر سر همین آن سنگدل مکتوب ما را پاره می سازد
5 غزال وحشی من رو به صحرای دگر دارد مرا هویی ازین وحشت سرا آواره می سازد
6 تکلف بر طرف، ختم است بر آیینه خودداری که از خوبان سیمین بر به یک نظاره می سازد
7 دو عالم گر شود پروانه، شمع از پای ننشیند به یک عاشق کجا آن آتشین رخساره می سازد؟
8 نسوزد دل اگر صائب سرشک ناامیدی را که از بهر یتیمان مهره گهواره می سازد؟