- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد که نخل ایمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد
2 ز ابراهیم ادهم پرس قدر ملک درویشی که طوفان دیده از آسایش ساحل خبر دارد
3 نگردد سد راه عاشقان دنیا و اسبابش که پیش صف رساند خویش را هر کس جگر دارد
4 ندارد دیده کوتاه بینان ناخن کاوش وگرنه در گره هر قطره دریای گهر دارد
5 مهیای فنا را از علایق نیست پروایی نیندیشد زخار آن کس که دامن بر کمر دارد
6 ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم که در غربت بود هر کس عزیزی در سفر دارد
7 نگیرد هشت جنت جای جانان را، که خون گرید اگر یعقوب غیر از ماه کنعان ده پسر دارد
8 زفکر عاقبت یک دم دلش فارغ نمی گردد کجا در خاطر صائب غم دنیا گذر دارد؟