- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گمراه کند غفلت من راهبران را چون خواب، زمین گیر کند همسفران را
2 بی بهره ز معشوق بود عاشق محجوب روزی ز دل خویش بود بی جگران را
3 در کوه و کمر از ره باریک خطرهاست زنهار به دنبال مرو خوش کمران را
4 چون صبح مدر پرده شب را که مکافات در خون جگر غوطه دهد پرده دران را
5 ز آتش نفسان نرم نگردد دل سختم این سنگ کند خون به جگر شیشه گران را
6 اکسیر شد از قرب گهر گرد یتیمی از دست مده دامن روشن گهران را
7 هر نامه که انشا کنم از درد جدایی مقراض شود بال و پر نامه بران را
8 با دیده حیران چه کند خواب پریشان؟ صائب چه غم از شور جهان بی خبران را؟