- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آیینه خانه ایم و دم از نور می زنیم شمشیر برق بر جگر مور می زنیم
2 بر روی تخت دار، مربع نشسته ایم می از شرابخانه منصور می زنیم
3 تا کی زند ز رخنه دل جوش، آرزو؟ مشت گلی به خانه زنبور می زنیم
4 هر جا کمان موی شکافی به زه کنیم مژگان مور در شب دیجور می زنیم
5 آزرده می کنیم دلش را ز حرف سخت از جهل، سنگ بر شجر طور می زنیم
6 اینجا کلیم رخصت پروانگی نیافت بال و پری عبث به هم از دور می زنیم
7 این ناله های شعله فشان صائب از جگر از شوق عندلیب نشابور می زنیم