- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم
2 از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر که گیرد گوش خود با هر که درد خویش می گویم
3 بود در دیده حق بین من دیر و حرم یکسان ندارد سنگ کم در پله بینش ترازویم
4 از آن ساغر که در آغازش عشق از دست او خوردم همان بیخود شوم هر گاه دست خویش می بویم
5 کلید از خانه دارد قفل وسواس و من از حیرت گشاد عقده دل را از هر بیدرد می جویم
6 می گلگون چه سازد با دل پر خون من صائب؟ که من از ساده لوحی خون به خون پیوسته می شویم