1 می از خود آورد بیرون ایاغ لاله رخساران ازان پیوسته تر باشد دماغ لاله رخساران
2 دلیل گمرهان است آتش سوزنده در شبها چراغی نیست حاجت در سراغ لاله رخساران
3 ز آه سرد روی آتشین را نیست پروایی به روی صبح می خندد چراغ لاله رخساران
4 نظربازی کند هنگامه گرم آتش عذاران را که تر گردد به یک شبنم دماغ لاله رخساران
5 ز خودداری نمی سازند کام خاکساران تر اگر چه سرنگون باشد ایاغ لاله رخساران
6 نگه را دور باش شرم در بیرون در سوزد ندارد هیچ کس رنگی ز باغ لاله رخساران
7 نمی باشد تهی پای چراغ از تیرگی صائب سیاهی کم نمی گردد ز داغ لاله رخساران
دیدگاهها **