-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
2 آسمان در حرکت از نظر روشن ماست آب از قوت سرچشمه روان میگردد
3 رای روشن ز بزرگان کهنسال طلب آبها صاف در ایام خزان میگردد
4 طالب خلق اگر گوشه عزلت گیرد همچو دامی است که در خاک نهان میگردد
5 رتبه عشق به تدریج بلندی گیرد باده چون کهنه شود نشئه جوان میگردد
6 آسمان خاک ره مردم بیآزار است گرگ در گله این قوم شبان میگردد
7 هرکه را تیغ زبان نیست به فرمان صائب عاقبت کشته شمشیر زبان میگردد