-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق را نغمه داود بود شیون دل حسن را آمدن آب بود رفتن دل
2 حاصل عمر گرانمایه چه خواهد بودن خرج آن مور میان گر نشود خرمن دل
3 می رسد آهن پیکان به هدف از کوشش نیست ممکن که به جایی نرسد رفتن دل
4 شیشه ای نیست که گردن نکشیده است اینجا تا نصیب که شود باده مردافکن دل
5 بادبان بال و پر کشتی لنگردارست مده از دست درین قلزم خون دامن دل
6 شب تاریک بود سرمه بینایی دزد خال در پرده خط بیش شود رهزن دل
7 بحر و کان در نظرش آبله پرخونی است بر رخ هرکه گشودند در مخزن دل
8 هست امید که چون ماه به خورشید رسد هرکه را توشه ره نیست به جز خوردن دل
9 روح بیچاره چه می کرد درین خاکستان خانه جسم نمی داشت اگر روزن دل
10 می پرد دیده امید دو عالم صائب تا به مغز که رسد نکهت پیراهن دل