- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد تجلی کوه را مجنون صحرا گرد می سازد
2 بهشت آرد برون روز جزا سر از گریبانش کسی کز برگ عیش اینجا به داغ و درد می سازد
3 منه بر اختر اقبال دل از ساده لوحیها کجا یک جا قرار این مهره خوش گرد می سازد؟
4 مرا پیری اگر چون مرده در کافور خواباند زکار عشق کی دست و دل من سرد می سازد؟
5 غزال شوخ چشم من خیال وحشیی دارد که با هر کس گرفت الفت، زعالم فرد می سازد
6 زسوز عشق او شد کهربایی استخوان من که روی صبح را خورشید تابان زرد می سازد
7 زعیاری یکی شد خال با خط دلاویزش بلای جان بود دزدی که با شبگرد می سازد
8 مزن لاف شکیب و صبر با هجران او صائب که این درد گرانجان مرد را نامرد می سازد